زیارت قبول دخترم
مامان جون اولین سفرت به مشهد مقدس مقارن شد با عاشورا مورخ بیست و سوم آبان 92 که من تو و بابایی از طرف محل کار مامانی از عسلویه با پرواز رفتیم . توی پرواز شما با یه بچه بنام طاها دوست شدی که بعدا توی همون هتل که ما رفتیم اقامت داشتند بااینکه خودت صیحانه نخورده بودی صبحانه ات لقمه درست می کردی تو دهان طاها می گذاشتی .
وقتی به مشهد رسیدم بعد رفتن به هتل و استراحت رفتیم حرم که شام غریبان اون باشیم خانمی یه بارون قشنگ و نم نم می اومد شما عاشق شمع گرفتن دو تاشمع گرفتی دستت برای اینکه که خاموش نشه برات گذاشتم توی لیوان بعد هم ازت خواستیم دعا کنی گفتی :
خدایا پای مامان آفتاب و عزیز و خوب کن
در آخر حاضر نشدی برای ما دعا کنی ولی ما از امام هشتم خواستم که تو همیشه سلامت باشی .
فردای اون روز ( جمعه )شما بردیم شهر بازی در ترمینال فکر می کنم خیلی بهت خوش گذشت بعدازظهر اون روز رفتیم پاساژ الماس شرق کمی توی پاساژ گشتیم بعد رفتیم طبقه بالای پاساژ سرزمین عجایب شما هم از خدا خداسته بازی کردی .
شنبه با یه ماشین رفتیم به سمت نیشابور
مزرعه زعفران نیشابور
چشمه قدمگاه امام رضا
قدمگاه امام رضا وانیا خانم ژست گرفتن
مسجد چوبی نیشابور
وانیا خانم در کنار آرامگاه عطار نیشابوری هوس کاسکه سواری نمودن
آرامگاه حکیم عمرخیام با معماری خیلی زیبا
شیطونکم که دوست داشتی این ور اون ور بازیگوشی کنی
بعد ازاینکه ناهار در شهر نیشابور خوردیم برگشتیم شما هم توی ماشین خوابت برد .
اما امان از دست شما که در طول سفر کوتاه دو روزمون توی رستوران هتل بهانه می اوردی ولی از غذا خوردنت خبری نبود
عزیز دلم که یه پای چایی خوردنمون بودی
گلکم نشد عکس با حرم امام رضا بگیری انشاا... یکبار دیگه که امام رضا بطلبه مارو...