rest مامان شهیمه در شیراز
گل یاسم
این هفته که رست رفتیم شیراز مصادف بود با اومدن خاله زهرا از یزد با دختر خاله روژنیا . که اونم یکسالشه و خیلی کوچولو هست و ظریفه . مامان جونم تو دوستیت خاله خرسه است می رفتی بوسش می کردی گاهی هم هلش می دادی و یا می زدیش اونم که قدرت دفاع کردن نداشت گریه می کرد .خلاصه کلی اون اذیت کردی .
یه روز صبح که از خواب بیدار شدی دائم می گفتی خطرتیس می خوام هر چی فکر کردم چی می خوای نفهمیدم تو هم که تا چیزی که می خوای بدست بیاری دست بردار نیستی هی تکرار میکردی تا فردای اون روز متوجه شدم میگی اسمارتیس ...
روز سه شنبه تصمیم گرفتیم با خاله راضیه و عمو مجید بریم باغ ارم . اونجا خیلی شیطنت می کردی این ور واون می رفتی هر وقت می خواستیم ازنت عکس بگیرم طبق معمول که یه جا بند نبودی .یه دختره کیف انداخته بود توهم اصرار که کیف خاله راضیه را بگیری بندازی.خلاصه خیلی خوش گذشت .
یه روز هم رفتیم شهر بازی (پارک آزادی) اونجا هم قطار بازی کردی کلی کیف کردی .بقول خودت قطار تیش... عزیز دل مامان
عزیزم وقت برگشتن از شیراز تو هواپیما خانم مهماندار صابری بغلت کرد برد تو کابین خلبان تو هم خیلی خوشحال شدی و بعدش هم غذا کرد دهنت . چه خانم مهربونی . توهم دائم صداش می کردی خاله ...
مامان فهیمه خیلی خیلی خیلی دوستت داره